ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

تو را که می خوانم گویی

هر ذره ازوجودم

شعری است بی تاب

از خواستن

از انتظار

از شوق

آری می خواهم از آرزو بگویم

و از امید

می خواهم هر مصرعم

آیینه ای باشد صاف

رو به باغ احساس

و واژه هایم هریک

دفتر شعری باشد

که در ان

غزل غزل

تو را بسرایم مهربان

تنها تو را

چه بهشتی بود روزهای با تو بودن .

چه شبها و روز های زیبایی بود از عشق گفتن

به تـقدس ُتــــــــندِ یک حسِ عاشقانه مثل همیشه دوستت دارم
 

دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

 

 

ای دل که به آزادی خود خرسندی

 غافل که اسیر خود به صد پیوندی

 چون مرغ قفس که با قفس گردانند

 عالم همه گشتی و همچنان در بندی

ای عشق مدد کن که به سامان برسیم چون مزرعه تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار یا یار به من یا هردو بمیریم و به پایان برسیم

نظرات 1 + ارسال نظر
حامد 1389/05/26 ساعت 01:57 ب.ظ http://kooch88.blogsky.com

ضمن شادباش ورود شما به بلاگ اسکای
شعر زیبایی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد