-
افسوس
1389/08/09 08:22
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم "عزیزم این کار را نکن" نگفتم "برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده" وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟ رویم را برگرداندم. حالا او رفته... و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم. نگفتم "عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم" نگفتم "اختلاف ها را کنار بگذاریم،...
-
تو بارون که رفتی
1389/06/22 00:22
زیــر بــارون ، بـه یـاد تـو گـریـه کـردم ... زیــر بــارون ، بـه اون چـه کـه گـذشته خـوب فـکر کـردم ... زیــر بــارون ، از ایـنکه چـه قـدر به مـرگ نـزدیـک شـدم ، بغض کردم ... زیــر بــارون ، صـدای قلـبم را گـوش کـردم ... زیــر بــارون ، بـا صـدای بلـند اسـمت را فـریاد کـردم ... زیــر بــارون ، فـهمیدم کـه تـا حالا چه...
-
آنکه مجنونش منم لیلای کیست؟
1389/06/12 18:51
بس شنیدم داستان بی کسی بـس شنیدم قصه دلواپسی قصه عشـق از زبان هر کسی گفته اند از نی حکایتهابسی حال از من بشنو این افسانه را داسـتان این دل دیوانـه را چشمهایش بویی از نیرنگ داشت دل دریغا ! سینه ای از سنگ داشت با دلـم انگار قـصد جنگ داشت گویـی از با من نشستن ننگ داشت عاشقم من، قصد هیچ انکار نیست لیک با عاشق نشستن عار...
-
امشب تورا حس می کنم
1389/06/07 13:40
امشب تورا حس می کنم در سرزمین بادها، محو نگاهت می شوم تو کیستی ای آشنا ای آشنا، امشب چرا شعرم غریبی می کند، با هر که غیر از یاد تو نا آشنایی می کند، در عصر بی اصل و نصب مبهوت افکار تو ام ،باور کن ای آبی ترین بهر تو من جان میدهم تو در نگاه تلخ من نقش خدا را داشتی ،گلهای زیبا را تو در گلدان فکرم کاشتی، درخلوت زردم تو را...
-
قسم میخورد که عاشقمه
1389/06/06 03:29
چه قدر ساده ازم برید و رفت وانمود کرد که منو ندید و رفت همه گفتن اون ازت بی خبـره به خـدا گریه هامو شنید و رفت کم کم حس کردم براش تکراریم یـه عـروسک جدید خریـد و رفت اونی که قسم می خورد عاشقمه جام گذاشت تنها و نا امید ورفت یادشم نموند یه روز یه عاشقی سـر بـه دیـوار غمـا کوبیـد و رفت مثل لبخندی روی لبام شکفت مثل اشکی...
-
وقتی خدای آسمونها بنده هاشو می آفرید
1389/06/06 03:28
وقتی خدای آسمونها بنده هاشو می آفرید باقلم بلور مهرو محبت با جوهر طلائی رنگ می نوشت رو پیشونیا قصه خوب سرنوشت وقتی نوبت به من رسید خدای آسمونها دید بلور نوک قلم شکست کفتر نوک طلا از مرغ غم یه پر گرفت نوشت. رو پیشونی من قصه تلخ سر نوشت
-
تا عشق اوست لطفه بر دلها نمی خورد
1389/05/31 23:06
مومن فریب عشوه دنیا نمی خورد هوشیار گول ظاهر زیبا نمی خورد تنها حقیقت است سزاوار دوست دانا فریب رنگ و ریا را نمی خورد آینده چون نیامده ، بگذشته چون گذشت عاقل غم گذشته و فردا نمی خورد چون امتحان ما همه در مشکلات ماست مومن ز حادثات جهان جا نمی خورد آزاد مرد چشم نیازش به غیر نیست عینک به چشم مردم بینا نمی خورد مومن اگر...
-
چه می شد که مرزی نبود
1389/05/29 00:45
چه می شد که مرزی نبود برای نثار محبت و انسان کمال خدا بود چرا نه چه می شد که نبض گل سرخ طپش های هر قلب عاشق وعشق آخرین حرف ما بود چرا نه چه می شد که دست من و تو پل محکم عشق می شد برای تمامی دنیا و دنیا پر از شوق پروانه ها بود و جنگل رهاورد گل دانه ها بود چرا نه چرا نه چه می شد که اندوه ما را شبی باد همراه می برد و...
-
تو نگاهت عشق رو دیدم
1389/05/29 00:44
ش تو نگاهت عشق رو دیدم تپش قلب رو شنیدم توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم تو کتابها عشق رو خوندم عکس خورشید رو سوزوندم جای خورشید تو کتابها نقش چشمهات رو نشوندم توی شبهای من و تو لب عاشق بی صدا نیست توی دنیای من و تو واسه غمها دیگه جا نیست تو همون عشقی که با تو بغض کینه ها می میره از تو دستهای لطیفت مرغ شادی پر می...
-
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم
1389/05/26 13:51
تو را که می خوانم گویی هر ذره ازوجودم شعری است بی تاب از خواستن از انتظار از شوق آری می خواهم از آرزو بگویم و از امید می خواهم هر مصرعم آیینه ای باشد صاف رو به باغ احساس و واژه هایم هریک دفتر شعری باشد که در ان غزل غزل تو را بسرایم مهربان تنها تو را چه بهشتی بود روزهای با تو بودن . چه شبها و روز های زیبایی بود از عشق...