تو بارون که رفتی

زیــر بــارون ، بـه یـاد تـو گـریـه کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه اون چـه کـه گـذشته خـوب  فـکر کـردم ...
زیــر بــارون ، از ایـنکه چـه قـدر به مـرگ نـزدیـک شـدم ، بغض کردم ...
زیــر بــارون ، صـدای قلـبم را گـوش کـردم ...
زیــر بــارون ، بـا صـدای بلـند اسـمت را فـریاد  کـردم ...
زیــر بــارون ،  فـهمیدم کـه تـا حالا چه قدر اشـتباه ، زندگـی کـردم ...
زیــر بــارون ، بـا شـنیدن طـنین عشق ، خـدا را طلب کـردم
زیــر بــارون ، جـای خـالی دستان گرمت را با تـموم وجـود ، حـس کردم ...
زیــر بــارون ، اشـک های  لحـظۀ  خـداحافظی راتو ذهـنم ، تـداعی کـردم ...
زیــر بــارون ، ایـن دنیـای بـی وفـا را تا دلت بـخواد ، نفـرین کـردم ...
زیــر بــارون ، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی ، یـادی کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم و... سـال زندگی را بـاور کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه تـموم بـهونه هـامون تبـسم تـلخی کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه حـکمت خـدا از تـه دل شـک کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه فـرار ثـانیه هـا اعـتقاد پیـدا کـردم ...
 زیــر بــارون ، بـه مـعنی وا قـعی زیسـتن انـدیشه کـردم ...
زیــر بــارون ، شـعار: « آینـده ای روشـن» را مسـخره کـردم ...
زیــر بــارون ، نمـی دونـی کـه ، چـه قـدر خـودم را سرزنـش کـردم ...
زیــر بــارون ، یـه عـالمه اشـک ، بـا قـطره هـای بـارون قـسمت کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه هـیچ یـک از سـؤالام جـوابی پـیدا نـکردم

نظرات 1 + ارسال نظر
ازاد 1389/07/17 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام خوبین با من میمونی تا آخر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟////

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد